- قلمه زدن
- در کشاورزی بریدن قلمه، کاشتن قلمه
معنی قلمه زدن - جستجوی لغت در جدول جو
- قلمه زدن
- کاشتن قلمه
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ضربت زدن با مشت بسته در حالی که سر انگشت شست از دو انگشت سبابه و وسطی بیرون آمده باشد
نواله زدن گراس کلان بر گرفتن لقمه درشت برداشتن و بلعیدن
کنایه از نوشتن، نقش کردن، نقاشی کردن، حکاکی کردن
کلک زدن نیک نوشتن ، نقاشی کردن (روی فلز و غیره) نوشتن: قلم زد سال تاریخ جلوسش در سفر مالک یکی از ظالمان گم گشت تاریخ وفات او یا قلم زدن بر سر چیزی. محو کردن ناپدید کردن: حافظ آن روز طربنامه عشق تو نوشت که قلم بر سر اسباب دل خرم زد. (حافظ 104)
بستن شیر یا خون مانند پنیر و نشاسته پخته و آب پخته کله و پاچه چون سرد شود
مضراب زدن
گرد نشستن
تاژ زدن افراس افراشتن چادر زدن برپا کردن خیمه چادر زدن، فرود آمدن مقیم شدن در جایی، عجب و تکبر کردن، فنی است از کشتی که چون حریف بخاک می رود حریف دیگر از روبرو تمام تنه خود را بر روی او خراب می کند خیمه کشیدن، یا اندر عدم خیمه زدن، فانی شدن رسیدن بعالم حقایق
آسیب زدن ضربت زدن
آسیب زدن، آزار رساندن
انتخاب تصادفی از طریق قرعه، قرعه انداختن
به نماز ایستادن، قد قامت الصلوه گفتن، قامت بستن
برپا کردن خیمه
کنایه از اقامت کردن
خرگاه زدن
کنایه از اقامت کردن
خرگاه زدن
در نماز آمدن بر در مسجد گذاری کن که پیش قامتت در نماز آیند آنهایی که قامت می کنند (اوحدی) قامت بستن
پادیر زدن
پادیر زدن شمع زدن
قرعه انداختن: آسمان بار امانت نتوانست کشید قرعه کار به نام من دیوانه زدند (حافظ 125)
تردد کردن رفتن، یا قطره زدن بر (به)، . . ریختن باریدن: در راه عشق قطره بمژگان زدم چو اشک نعل از برای پی غلطی واژگون زنند یا قطره زدن در... تیز رفتن دویدن
کلکی شدن نوشته شدن تحریر یافتن نوشته شدن: مکتوبی که به عرض سه گز و در طول هفتاد گز که باب زر قلمی شده بود... ارسال نمود
روشنی دادن روشنی دادن
ویزاستن گزند رساندن، سیلی زدن
Button, Unbutton
зациклить
нажимать , расстегивать
schleifen
drücken, aufknöpfen
зациклити
натискати кнопку , розстібати
zapętlać
naciskać, rozpiąć